محل تبلیغات شما

ما ودعک ربک



رویا جان

ما 26 سال رو با هم گذروندیم

ولی ببین من هنوز درست و حسابی نمیشناسمت

پس قصد دارم بیشتر بشناسمت از الان شروع میکنم

من میدونم که تمام تلاشتو کردی رویا

ببخشید که بهت اهمیت ندادم

ببخشید بهت بی احترامی کردم

ببخشید که گذاشتم احساس حقارت کنی

ولی تو همه چیو با یه لبخند تحمل کردی

رویا ازت ممنونم که قوی موندی

و به خاطر همینه ازت میخوام از الان به بعد شاد باشی

دیروز رو فراموش کن

و امروز رو زندگی

هر روز فقط به آیندت فکر کن



10

میترسم ما بوشهری ها رو هم آب ببره

حالا از این گذشته پرنده هامو چجوری نجات بدم

از اونا گذشته چجوری به وبم دسترسی داشته باشم

از وبم گذشته چجوری به نت وصل شم

از اینم گذشته چجوری از خونه و لباس و وسایل آرایشیم دل بکنم

از همه اینا گذشته چجوری زنده بمونم

خدایا چقدر مردن راحته شیرازی های مظلوم  انشالله الباقی زنده بمونن

اما بازم باید خدا  رو شکر کرد که همراه سیل و بهمن دیگه زله نداریم  بحرحال .



9

امروز بارون میباره

تو کوچمون عروسی داریم طفلی ها به نظرم عروسیشون خراب شه اونم با 3 هزار دعوتی

قبلنا خیلی بارون دوست داشتم

موقع مدرسه از قصد چتر نمیبردم تا بارون خیسم کنه و منم تا میتونستم آروم راه میرفتم تا آب از کله ام چک چک کنه

موقع زنگ تفریح با دخترا تو محوطه مدرسه جاهایی که آب بیشتر جمع شده بود میپریدیم هوا و حسابی همو خیس میکردیم بعد میرفتیم تو کلاس کنار بخاری و مث سگ میلرزیدیم و میخندیدیم

اما حالا چی.؟

بچگی هامون کجان دوستام بارون اون خنده های از ته دل اون دل خوش .؟




6

عزیز من به هر کی رسیدی درد و دل نکن

شاید فکر کنید دارید خودتونو خالی میکنید 

ولی در اصل دارین اون طرف و پر میکنید تا بتونه هر وقت خواست با حرفای خودت بهت زخم بزنه

اصلا حتی نباید مشکلاتمونو بیان کنیم

چون اونا به واقعیت نزدیکتر میشن .



5

اولین روز بهار

میخوام پیتزا و نوشابه سیاه بخورم و  سمبوسه پیتزایی

بدجوری دلم هوس کرده  سس و بریزی روش و بخوریش حسابی جوییدنیه

میخوام سس سمبوسم تند باشه اونقد که وقتی بخورمش زبونم آتیش بگیره

اما سس پیتزام گوجه فرنگی شیرین باشه

حتی یادم نمیاد آخرین بار کی  بوده  که  هر چی دلم  میخواسته رو خوردم

یه برش پیتزا 300 تا  کالری داره

سمبوسه 380 تا کالری

غذای مورد علاقم که پیتزا و سمبوسه باشه

رو هم رفته 680 تا کاری داره

آخه چی میتونم بخورم .؟

اگر آپاندیسمو بردارم وزنم یه مقدار کم میشه.؟




4

واقعیت ها همش ناامید کننده است

در حالیکه تو رویاها همه چیز بی محدودیته

همه عالین

عشق بینهایته

خوشبختی بینهایته

حتی وقتی آدمی که دوسش داری کنارته رویاهایی که میتونی راجع به اون ببافی بینهایته

دیگه فقط رویاهام برام موندن

و باوری که به خودم دارم

همه چیز دست خودمه

از خودم یه دختر قوی و خوشبخت میسازم



3

زندگی مثه  رویاس

درست یا غلط , عشق یا نفرت

همشون با گذر زمان به خاک سپرده میشن و به آرومی و هیچ اثری میرن

هنوزم فکر میکنی همه ی وجودم , قلبم برای تو نیست

و منو پس میزنی.؟

همیشه نگران این بودم که با تنفر به جای عشق ترکت کنم

هنوزم عاشقتم

زمانی که همه چیو ول کردی و کنارم زیر بارون وایسادی

زمانی که جلو خانوادت برای من سپر بلا شدی

تبدیل به کسی شدی که من هرگز تو زندگیم فراموشش  نمیکنم

من به این نتیجه رسیدم که خلاف دوست داشتن متنفر بودن نیست

ترک کردنه

دلم خیلی تو رو میخواد اما نمیتونم پیشت باشم

من امیدوار و منتظرم تا دوباره تو رو با این همه موانع ببینم

من منتظرت میمونم . هر روز



2

دکتر بهم بگو

وابستگی میتونه به عشق تبدیل بشه.؟

من به پیتزا و نوشابه هم وابستگی دارم

هر وقت که درمونده میشم میرم سراغ پیتزا و نوشانه

اما هر وقت پیتزا دست کسی میبینم که قلبم به تپش نمیفته

اما وقتی اونــــو میبینم قلبم از جاش در میاد

تالاپ تولوپ

میخواید یه مثال دیگه براتون بزنم.؟

هر وقت که یه لباس مدل جدید میبینم قلبم حسابی تند تند میزنه

اما وقتی که چشمم به اون مانتو  میفته که  لبم خشک نمیشه و نمیخوام دخترای دیگه ای که دور و بر اون مانتو هستن و بگیرم بکشم

اما در مورد اون اینطــــوریه

قلبم همچین تند میزنه که لبام خشک میشن

هر وقت که نمیبینمش مضطرب میشم

میخوام هر دختری که باهاش لاس میزنه رو بگیرم تیکه تیکه کنم

حالا میگید چه حس و حالی دارم.؟



11

اگه زمان رو میتونستم به عقب برگردونم

اون وقت اونجا رو ترک میکردم

احساساتی بودن که من نباید هیچ وقت احساسشون میکردم

و کسی بود که من نباید هیچ وقت نسبت بهش احساسی میداشتم

قبل از اون که احساساتم بیشتر رشد کنن

تا وقتی که هنوز فرصت رفتن داشتم باید از اونجا میرفتم

قلبم اونقدر تند میزنه که ممکنه از قفسه سینم بپره بیرون

و بعدش با خودم فکر کردم هر موقع بخوام میتونم ترکش کنم

ولی این یه فرضیه احمقانه بود

فقط یه بهانه بود تا بتونم کنارش بمونم


امروز ساعت 2 برام خاستگار اومد

و همه چیز دست به دست هم دادن تا من بله رو بگم

آغا من شوهر نمیخواااام پس چرا اونجا هیچی نگفتم چرا زبونم بسته شده

اونقدر خواهر خاستگارم باورش نمیشد و همش دعا میکرد و قربون صدقم میرفت که روم نشد بگم نه

عه جدی جدی داره جدی میشه هاااااا  یا قمر بنی هاشم کمکم کن


12

من اینقدر خرم که تا مثل آدم دقیقا نگی که منظورت چیه نمیتونم متوجه حرفت بشم

نکنه دختر بازی.؟

یا با گیج کردن من بهت خوش میگذره.؟

میگفتی حتی یه بارم نشده دوسم  نداشته باشی

میگفتی تا حالا دوسم نداشتی و نشده قلبت به خاطرم به تپش افتاده باشه

میگفتی تا حالا یه بارم دلنگرانم نبودی

میگفتی تا حالا هرگز آیندتو با من تصور نکردی

میگفتی فقط یه جایگزین برای اونم

محض اینکه هنوز خوب حالیت نشده باشه بذار خوب همه چی رو برات روشن کنم

حالا منم دیگه دوستت ندارم پس از جلوی روم , یعنی  از زندگیم برو بیرون  و بدون که خیلی آدم خودخواهی هستی



11

اگه زمان رو میتونستم به عقب برگردونم

اون وقت اونجا رو ترک میکردم

احساساتی بودن که من نباید هیچ وقت احساسشون میکردم

و کسی بود که من نباید هیچ وقت نسبت بهش احساسی میداشتم

قبل از اون که احساساتم بیشتر رشد کنن

تا وقتی که هنوز فرصت رفتن داشتم باید از اونجا میرفتم

قلبم اونقدر تند میزنه که ممکنه از قفسه سینم بپره بیرون

و بعدش با خودم فکر کردم هر موقع بخوام میتونم ترکش کنم

ولی این یه فرضیه احمقانه بود

فقط یه بهانه بود تا بتونم کنارش بمونم



13

از لحظه اول تا حالا یه چیزی بود که منو به سمت اون میکشید

وقتی میرفتم توی بالکن! وقتی از جلوی خونه همسایمون رد میشد

چشمم همش دنبال اون میگشت ! که از یه جایی در بیاد و باهاش حرف بزنم

انگار سالها بود که یه چیزی گم بود 'اون'اومد و اونو تموم کرد



شنیدم روان آدم اینطوری کار میکنه, وقتی یکی کسیو ببینه که از خودش بهتره, به جای اینکه با خودش بگه , منم باید مثل اون خودمو بکشم اون بالا بالاها, در عوض با خودش میگه: باهام بیا بریم به جهنم

متاسفم اخه نمیخوام منم پا توی اون جهنمی بزارم که توش زندگی میکنی

نمیخوام تو جهنمی زندگی کنم که همش توش پر از تنفر و حسادت به بقیه ست پس اینقدر ازم نخواه که به این  زندگی جهنمیت ملحق بشم



16

توی این 33 سال با چهارتا مرد آشنا شدم

اولین مردی که من عاشقش شدم و بعد چند سال بهش اعتراف کردم و اونم دوستم داشت, اما خانوادم مخالفت کردند و من چون سنم کم بود روم نشد که بیشتر اصرار کنم اون ازدواج کرد و الان با یه پسر 11 ساله از ثمره ازدواجش طلاق گرفته

من بعد از اون با مرد دیگه ای آشنا شدم  به هم خیلی وابسته بودیم و من خیلی دوستش داشتم خیلی و بعد از مراسم خواستگاری خانوادم به شدت مخالفت کردند بابام گفت اگه بازم اصرار کنی تو رو از خودمون طرد میکنیم  اون مرد خیلی بیرحمانه و به طرز زشتی منو رها کرد و چندی بعد ازدواج کرد و الان اون طلاق گرفته

سومین مردی که باهاش آشنا شدم یه پسر مهربون و خوش قلب بود دوستیمون به ازدواج کشید و خانواده اون مخالف بودند و اون هم خانوادشو انتخاب کرد, با یه دختر خیلی خوشگل ازدواج کرد و اونم الان طلاق گرفته

چهارمین و آخرین مردی که باهاش بودم اونقدری که من عاشقش بودم اون نبود , منو کنارش میخواست اما نه برای ازدواج و من ترکش کردم اونم الان طلاق گرفته

نمیدونم این سرنوشته یا .

من بعد از همه این سالها هنوز عشق این چهار مرد تو قلبمه و دوستشون دارم و نمیتونم با مرد جدیدی وارد رابطه بشم یا به خودم اجازه بدم که بخوام ازدواج کنم نه نمیتونم, میترسم بازم بشکنم , فقط منم که این وسط خورد میشم تحقیر میشم توی این سال ها افسردگی گرفتم قصد خودکشی داشتم کارای احمقانه ای برا تموم کردن این رنجی که میکشم کردم اما فایده ای نداشت, هنوزم روحم داره عذاب میکشه, نمیتونم فراموش کنم نه گذشته  رو نه عشق اون چهار نفرو , چند ساله که تصمیم قطعی خودمو گرفتم و قید ازدواجو زدم ,میخندم و شوخی میکنم و تا میتونم بیخیالم اما روحم داره عذاب میکشه و از من کمک میخواد



رویا جان

ما 33 سال رو با هم گذروندیم

ولی ببین من هنوز درست و حسابی نمیشناسمت

پس قصد دارم بیشتر بشناسمت از الان شروع میکنم

من میدونم که تمام تلاشتو کردی رویا

ببخشید که بهت اهمیت ندادم

ببخشید بهت بی احترامی کردم

ببخشید که گذاشتم احساس حقارت کنی

ولی تو همه چیو با یه لبخند تحمل کردی

رویا ازت ممنونم که قوی موندی

و به خاطر همینه ازت میخوام از الان به بعد شاد باشی

دیروز رو فراموش کن

و امروز رو زندگی

هر روز فقط به آیندت فکر کن



رویا جان

ما تمام این سال رو با هم گذروندیم

ولی ببین من هنوز درست و حسابی نمیشناسمت

پس قصد دارم بیشتر بشناسمت از الان شروع میکنم

من میدونم که تمام تلاشتو کردی رویا

ببخشید که بهت اهمیت ندادم

ببخشید بهت بی احترامی کردم

ببخشید که گذاشتم احساس حقارت کنی

ولی تو همه چیو با یه لبخند تحمل کردی

رویا ازت ممنونم که قوی موندی

و به خاطر همینه ازت میخوام از الان به بعد شاد باشی

دیروز رو فراموش کن

و امروز رو زندگی

هر روز فقط به آیندت فکر کن



2

اولین روز بهار

میخوام پیتزا و نوشابه سیاه بخورم و  سمبوسه پیتزایی

بدجوری دلم هوس کرده  سس و بریزی روش و بخوریش حسابی جوییدنیه

میخوام سس سمبوسم تند باشه اونقد که وقتی بخورمش زبونم آتیش بگیره

اما سس پیتزام گوجه فرنگی شیرین باشه

حتی یادم نمیاد آخرین بار کی  بوده  که  هر چی دلم  میخواسته رو خوردم

یه برش پیتزا 300 تا  کالری داره

سمبوسه 380 تا کالری

غذای مورد علاقم که پیتزا و سمبوسه باشه

رو هم رفته 680 تا کاری داره

آخه چی میتونم بخورم .؟

اگر آپاندیسمو بردارم وزنم یه مقدار کم میشه.؟




1

دکتر بهم بگو

وابستگی میتونه به عشق تبدیل بشه.؟

من به پیتزا و نوشابه هم وابستگی دارم

هر وقت که درمونده میشم میرم سراغ پیتزا و نوشانه

اما هر وقت پیتزا دست کسی میبینم که قلبم به تپش نمیفته

اما وقتی اونــــو میبینم قلبم از جاش در میاد

تالاپ تولوپ

میخواید یه مثال دیگه براتون بزنم.؟

هر وقت که یه لباس مدل جدید میبینم قلبم حسابی تند تند میزنه

اما وقتی که چشمم به اون مانتو  میفته که  لبم خشک نمیشه و نمیخوام دخترای دیگه ای که دور و بر اون مانتو هستن و بگیرم بکشم

اما در مورد اون اینطــــوریه

قلبم همچین تند میزنه که لبام خشک میشن

هر وقت که نمیبینمش مضطرب میشم

میخوام هر دختری که باهاش لاس میزنه رو بگیرم تیکه تیکه کنم

حالا میگید چه حس و حالی دارم.؟



وقتی خواهرت با تو اینطور رفتار میکنه من غلط میکنم من بیخود میکنم که بخوام از بقیه انتظاری داشته باشم مگه اون خواهر من نیست.؟ چرا اون حرفو بهم زد.؟! هر چقدر میخوای تحقیرم کن فحشم بده بهم تهمت بزن اصلا اذیتم کن اما هیچ وقت اشتباهات گذشتمو به روم نیار .نگو که من بی اراده ام . چطور میتونی اینقدر بی احساس باشی چطور میتونی دل منو بشکنی و اون وقت با خیال راحت شبو صبح کنی. من هر وقت ناخواسته ناراحتت میکنم بغلت میکنم و میبوسمت و از دلت در میارم اما تو امشب با این حرفت منو خورد کردی به قران خورد شدم خدا شاهده دلم شکست که گریه کردم و گرنه من هیچ وقت گریه نمیکنم اجازه نمیدم ضعیف دیده بشم همیشه شوخم و میخندم اما تو منو خورد کردی اشتباهاتمو یه بار دیگه به یاد آوردم و از خودم متنفر شدم که نقطه ضعفمو باید بزنی تو صورتم.تو مینتونستی  بگی آبجی معذرت میخوام منظوری نداشتم و ببخش .میتونستی بوسم کنی بغلم کنی.به خدا خیلی آروم میشدم اما همین کار هم نکردی انگار نه انگار .احساسات من برات مهم نیست.من فرزند ارشد خونه ام اما تو سری خور تز از همه شدم . هر کی از راه برسه میزنه تو سرم

توی یه الف بچه واسه من شدی . دلم خیلی پره خیلی دارم میترکم نمیدونم چجوری نشستم پشت این کامپیوتر لعنتی و دارم هی مینویسم هی مینویسم . من هیچی از این زندگی نمیخوام هیچی فقط میخوام تا ابد تنها باشم نه کسی حرفم بزنه نه خوردم کنه نه منو بشناسه . جوری رفتار میکنن انگار خودشون خیلی پاک و معصومن .انگار هیچ اشتباهی تو زندگیشون نکردن.من نه اولی بودم نه اخری ام

هر کسی هر چی بگه به هیچیم نیست اما اینکه اعضای خانواده خودم  منو خورد کنن تحمل اینو ندارم

لعنت به این کلمات که آدمو اینجوری داغون میکنن میگه من بی اراده ام . تو که اراده داشتی الان چه گهی هستی که من نیستم.


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها